نکات راه اندازی استارتاپ

یکی از مسائل جالب‌توجه در حوزه را‌ه‌اندازی کسب‌وکار و کارآفرینی، مفهوم استارتاپ و موضوعات مرتبط با آن است. راه‌اندازی استارتاپ با راه‌اندازی کسب‌وکار متفاوت است. اگر نگرشی درستی درباره استارتاپ‌ها نداشته باشیم، احتمال موفقیت خود را در راه‌اندازی آن کاهش داده‌ایم. برای آنکه با مسائل مهم آن بیشتر آشنا شوید لطفاً تا انتهای این مقاله با مرکز نوآوری کندو همرا باشید.

رشد؛ مفهوم مهم استارتاپ‌

استارتاپ به شرکتی گفته می‌شود که برای رشد سریع طراحی شده است. برای آنکه شرکتی را استارتاپ بنامیم صرفاً تازه تأسیس بودن آن کافی نیست. همچنین، ضرورتی ندارد که استارتاپ حتماً در حوزه فناوری باشد، سرمایه‌گذار خطرپذیر جذب کند یا نوعی خروجی داشته باشد. تنها مسئله مهم رشد است. هر چیزی که ما آن را با استارتاپ‌ مرتبط می‌کنیم، از رشد نشئت می‌شود.

اگر می‌خواهید استارتاپ راه‌اندازی کنید، مهم است که این موضوع را درک کنید. راه‌اندازی استارتاپ‌ کار سختی است و قواعد خودش را دارد. شما نمی‌توانید با استفاده از مسیرهای فرعی پیش بروید و امیدوار باشید که موفق می‌شوید. برای موفقیت هدف نهایی شما باید رشد باشد. اگر در فرایند رشد باشید، همه‌چیز ناخودآگاه در جای خود قرار می‌گیرد. یعنی در راه‌اندازی استارتاپ رشد مثل قطب‌نماست که در مواقع تصمیم‌گیری مسیر موفقیت را به شما نشان می‌دهد.

تفاوت استارتاپ‌ با شرکت چیست؟

برای درک بهتر، بیایید این موضوع را با تمایز بارزی که اغلب ما آن را نادیده می‌گیریم، شروع کنیم: هر شرکتی که تازه تأسیس باشد، استارتاپ نیست. هرساله در هر کشوری میلیون‎‌ها شرکت تأسیس می‌شوند که فقط درصد کمی از آن‌ها استارتاپ هستند. بیشتر این شرکت‌ها کسب‌وکارهای خدماتی‌اند؛ مثل رستوران‌ها، آرایشگاه‌ها، لوله‌کشی‌ها و… . بدیهی است که کسب‌وکاری که در حوزۀ خدمات آرایشی شکل می‌گیرد، به‌طورمعمول با هدف رشد سریع طراحی نشده است؛ اما شرکتی که فعالیت آن به‌عنوان موتور جست‌وجوگر در فضای وب است، چطور؟

وقتی می‌‌گوییم استارتاپ‌ها با هدف رشد سریع طراحی می‌شوند، باید به دو نکته توجه کرد: اول اینکه، هر شرکت و کسب‌وکاری که راه‌اندازی می‌شود، هدفشان استارتاپ شدن نیست؛ زیرا در این معنا، بیشتر استارتاپ‌ها شکست می‌خورند. دوم اینکه، استارتاپ‌ها ذاتاً با یکدیگر متفاوت‌اند، همان‌طور که نهال درخت سرو با جوانه لوبیا متفاوت است.

تفاوت اصلی استارتاپ‌ها با سایر شرکت‌ها در هدف است. اگر همه شرکت‌ها با هدف رشد سریع شکل می‌گرفتند، دیگر ما به واژۀ مجزایی به نام استارتاپ نیاز نداشتیم. می‌توانستیم دربارۀ شرکت‌ها به‌طورکلی صحبت کنیم و دلیل موفقیت آنان را به شانس بنیان‌گذاران آن مرتبط کنیم.

برای رشد سریع و استارتاپ بودن شما باید دو نکتۀ مهم را در نظر بگیرید: ۱. چیزی را تولید کنید که بسیاری از مردم خواهان آن هستند. ۲. خدمت‌رسانی کسب‌وکار شما محدودیت زمانی و مکانی نداشته باشد. برای مثال آرایشگاه‌ها نکتۀ اول را به‌درستی دربر دارد. تقریباً همۀ مردم نیاز دارند موهای خود را کوتاه کنند. اما در اجرای نکتۀ دوم با مشکلاتی مواجه است. آرایشگاه‌ها خدمت‌رسانی خود را به مشتریانشان به‌صورت حضوری انجام می‌دهند و فرضاً اگر کسی بخواهد موی خود را در سفر یا نیمه‌شب کوتاه کند، این دسترسی امکان‌پذیر نیست و آرایشگاه‌ها قادر به ارائۀ آن‌ نیستند.

حال شرکتی را در نظر بگیرید که کارش برنامه‌نویسی است. نکتۀ دوم را به‌خوبی پوشش می‌‌‌دهد، اما ممکن است هنوز در اجرای نکتۀ اول محدودیت داشته باشد. برای مثال اگر این شرکت نرم‌افزار و برنامه‌ای برای آموزش زبان تبتی به سخنگویان مجارستانی بنویسد، شاید بتواند به بیشتر افراد مجارستانی که آن را می‌خواهند دسترسی یابند، اما تعداد آن‌ها زیاد نخواهد بود. اما اگر نرم‌افزاری برای آموزش زبان انگلیسی به سخنگویان چینی بسازد، آن‌وقت این شرکت در حوزه استارتاپ قرار خواهد گرفت.

بیشتر کسب‌و‌کارها به‌شدت در نکات اول و دوم محدود هستند. ویژگی ممتاز استارتاپ‌های موفق این است که در این بخش‌ها محدودیتی ندارند.

 بهترین روش یافتن ایده‌های استارتاپی

شاید با خود بگویید راه‌اندازی استارتاپ بهتر از راه‌اندازی یک کسب‌وکار معمولی است. اگر قصد دارید  شرکتی را راه‌اندازی کنید، چرا شرکتی که بیشترین پتانسیل را داشته باشد انتخاب نمی‌کنید؟

موانعی که کسب‌وکارهای معمولی را محدود می‌کند، به‌طور هم‌زمان از آن‌ها نیز حفاظت می‌کند. این یعنی تعادل. برای مثال اگر شما آرایشگاهی را راه‌اندازی کنید، فقط با آرایشگران محلی رقابت خواهید کرد. اما اگر یک موتور جست‌وجو راه‌اندازی کنید، باید با کل دنیا رقابت کنید.

مهم‌ترین چیزی که محدودیت‌های کسب‌وکارهای معمولی را برطرف می‌کند، ارائه ایده‌های جدید است. اگر بخواهید استارتاپی را راه‌اندازی کنید،حتماً باید به چیز کاملاً جدیدی فکر کنید. استارتاپ باید چیزی را بسازد یا خدمتی را ارائه دهد که بتواند به بازار بزرگی بفروشد.

طبق بررسی‌ ایده‌های استارتاپی، باید بگوییم بهترین ایدۀ استارتاپی شناسایی مسئله‌ای است که عموماً دیگران آن را نادیده می‌گیرند. پس تلاش کنید تا ایده‌هایی را که دیگران از آن غفلت کردند بیابید. اما این کار لزوماً روش شروع استارتاپ‌های موفق نیست.

اگر بتوانید این قابلیت را در فناوری بیابید و راهکار آن را با فناوری تعریف کنید، استارتاپ شما سریع رشد می‌کند. زیرا فناوری به‌طور سریع تغییر می‌کند و اغلب ایده‌های ناکارآمد قبلی ناخودآگاه به ایده‌های به‌خوبی تبدیل می‌شوند.

یکی از روش‌های ایجاد ارتباط بین ایده‌های استارتاپی و فناوری این است که بدانید تغییرات سریع فناوری در یک حوزه، راهکار مشکلات مهم حوزه‌های دیگر را به‌وضوح مشخص می‌کند. برای مثال یکی از مشکلات عمده‌ای که افراد در طول سالیان سال داشته‌اند صرفه‌جویی در زمان یا استفادۀ بهینه از زمان بوده است. با رشد فناوری هرروز بر تعداد راهکارهایی که برای این مشکل ارائه می‌شود متنوع‌تر و گسترده‌تر می‌شود. از نرم‌افزارهای مدیریت زمان گرفته تا عرضه کالا و خدمات اینترنتی.

مثال عینی این موضوع شرکت گوگل است. زمانی که همه متوجه اهمیت جست‌وجو شدند، گوگل تثبیت شد. گاهی تغییرات پیشرفت هستند که راجع‌به گوگل مهم‌ترین تغییر رشد وب بود.

گاهی هم استارتاپی راه‌اندازی می‌شود که هیچ‌کدام از این ارتباطات برای آن تعریف نشده باشد. برای مثال، ممکن است استارتاپ راه‌اندازی شود که نه به‌واسطۀ تغییر فناوری شکل گرفته باشد و نه محصول آن به‌طور مستقیم به فناوری مربوط باشد، اما با ارائه روش‌های جدید برای انجام آن، تفاوتی را در ارائه خدمات یا محصولات به مشتریان ایجاد کند.

بنابراین، استارتاپ‌ها بر اساس ارتباط‌های خاصی با فناوری رشد و توسعه می‌یابند. کارآفرینان مشکلات جدیدی را مشاهده می‌کنند و با استفاده از تخصص فنی و توانایی‌های خود، راه‌حل‌های نوآورانه برای آن ارائه می‌دهند.

 

نرخ رشد استارتاپ‌های موفق چقدر است؟

خیلی از صاحبان کسب‌وکارها می‌پرسند نرخ رشد مناسب شرکت‌ها برای استارتاپ‌شدن چقدر است؟ هیچ پاسخ دقیقی برای این پرسش وجود ندارد. استارتاپ یعنی تعهد دادن، نه شروع و آستانه. شروع کردن در ابتدا چیزی جز اعلام جاه‌طلبی‌‌های فرد نیست. شما فقط متعهد به راه‌اندازی شرکت نمی‌شوید، بلکه ملزم به راه‌اندازی شرکت در حال رشد سریع هستید؛ بنابراین متعهد می‌شوید که یکی از ایده‌های نادر دراین‌باره را جست‌وجو کنید. اما در ابتدا چیزی جز تعهد ندارید. از این منظر راه‌اندازی استارتاپ مثل بازیگربودن است. بازیگری هم تعهد است تا آستانه. هر بازیگری در ابتدای فعالیتش پیشخدمتی است که به ممیزی می‌رود. گرفتن نقش مهم است که موجب موفقیت او می‌شود نه شروع بازیگری او.

بنابراین بهتر است بپرسیم استارت‌آپ‌های موفق چه نرخ رشدی دارند. برای صاحبان کسب‌وکارها این چیزی بیش از تئوری است، زیرا مثل این است که بپرسند آیا در مسیر درستی هستند یا خیر.

رشد استارتاپ‌های موفق معمولاً دارای سه مرحله است:

۱. درحالی‌که استارت‌آپ تلاش می‌کند بفهمد چه‌کاری انجام می‌دهد، دوره اولیه داشتن رشد یا نداشتن آن را سپری می‌کنند.

۲. دوره‌ای که استارت‌آپ می‌داند چه چیزی را تولید می‌کند و چگونه آن را به مشتری می‌رساند. این دوره رشد سریع استارتاپ است.

۳. در نهایت استارتاپ با موفقیت به شرکت بزرگی تبدیل شده است. در این مرحله رشد استارتاپ به‌دلیل محدودیت‌های داخلی و مقابله با محدودیت‌های بازارهایی که در آن خدمت می‌کند، کُند می‌شود.

این سه فاز با هم یک منحنی S ایجاد می‌کنند. مرحله‌ای که رشد استارتاپ را مشخص می‌کند، یعنی مرحله دوم، صعود است که طول و شیب آن تعیین می‌کند که شرکت چقدر بزرگ خواهد بود.

شیب نرخ رشد شرکت است. اگر یک عدد مشخصی وجود داشته باشد که صاحب کسب‌وکار همیشه آن را می‌داند، آن عدد نرخ رشد است. این معیار استارتاپ است. اگر نرخ رشد را ندانید، یعنی نمی‌دانید کارتان خوب است یا بد.

وقتی از صاحبان کسب‌وکارها می‌پرسم نرخ رشد آن‌ها چقدر است، پاسخ می‌دهند: «ما حدود صد مشتری جدید در ماه داریم.» این در حالی است که منظور از نرخ رشد تعداد مطلق مشتریان جدید نیست، بلکه نسبت مشتریان جدید به مشتریان موجود است. اگر هرماه تعداد ثابتی مشتری جدید دریافت می‌کنید، یعنی نرخ رشد شما در حال کاهش است.

ما نرخ رشد را روزانه اندازه‌گیری می‌کنیم، زیرا بسیاری از استارت‌آپ‌ها در ابتدا به بازخورد مکرر کاربران خود نیاز دارند تا روش کاری خود را ارتقا یا تغییر دهند.

نرخ رشد هفتگی نیز روش دیگری برای محاسبه نرخ رشد است. اگر بتوانید رقم ۱۰درصد را در هفته بزنید، یعنی عملکرد فوق‌العاده خوبی دارید. اگر فقط می‌توانید یک درصد را مدیریت کنید، یعنی هنوز متوجه نشده‌اید چه می‌کنید.

میزان درآمد بهترین روش برای اندازه‌گیری نرخ رشد است. اگر استارتاپی هستید که هنوز درآمد ندارید، بهترین معیار برای نرخ رشد تعداد کاربران فعال است. این یک پروکسی معقول برای رشد درآمد است زیرا هر زمان که استارت‌آپ شروع به کسب درآمد کند، درآمد آن‌ها احتمالاً ضریب ثابتی از کاربران فعال خواهد بود.

اصل راهبردی استارتاپ‌ها چیست؟

ما معمولاً به استارت‌آپ‌ها توصیه می‌کنیم که نرخ رشدی را که فکر می‌کنند می‌توانند به آن برسند انتخاب کنند و سپس سعی کنند هر هفته به آن دست یابند. نرخ رشد هفتگی استارتاپ در اینجا معیاری کلیدی برای تصمیمگیری راهبردی و سرمایه‌گذاری است.

اگر استارتاپی هدف‌گذاری کند که هر هفته به نرخ رشد ۷درصد برسد و برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی کند موفق بوده است اما اگر چنین رویکردی را مشخص نکند محکوم به شکست است. بنابراین، تعیین نرخ رشد و اقدامی که استارتاپ‌ها برای رسیدن به نتیجه انجام می‌دهند موجب موفقیت آن می‌شود.

این رویکرد باعث کاهش چالش‌های استارتاپ‌ها می‌شود. با تمرکز بر نرخ رشد مدنظر، شما می‌توانید تمام تصمیمات را بر اساس هدف مشخص‌شده انجام دهید و اگر به نرخ رشد مدنظر خود نرسیدید، برای بهینه‌سازی کافی است پرسش‌‌هایی را مطرح کنید. برای مثال، آیا باید کنفرانس دو روزه برگزار کنیم؟ آیا باید چند برنامه‌نویس دیگر استخدام کنیم؟ آیا باید بیشتر بر بازاریابی تمرکز کنیم؟ آیا باید وقت خود را برای جذب مشتریان بالقوه بگذاریم؟ آیا باید ویژگی خاصی را اضافه کنیم؟ هر چیزی که زمینه‌ساز رشد باشد، به‌خودی‌خود درست است.

اگر در رسیدن به هدف یک‌هفته‌ای خود ناکام ماندید و شکست خوردید این نوع تمرکز و پیگیری موجب می‌شود آمادگی خود را در برابر چنین ناکامی‌هایی افزایش دهید. بنابراین، شما ممکن است برای مثال تصمیم بگیرید برنامه‌نویسی استخدام کنید که شاید در نرخ رشد هفتگی‌تان‌ کمکی نکند، اما تا ماه آینده قابلیت جدیدی برای افزایش تعداد کاربران فراهم می‌شود.

برخی بر این باورند تمرکز بر رشد نهایتاً موجب می‌شود شرکت گرفتار مشکلات شود و متوقف شود. اما واقعیت این است که استارتاپ و شرکت‌هایی که به‌صورت هفتگی اهداف رشد خود را رصد می‌کنند، مجبورند برای تغییر شرایط اقدام کنند و اقدام کردن بخش مهمی از موفقیت است.

نکتۀ جالب بهینه‌سازی نرخ رشد این است که می‌تواند منجر به ایده‌های استارت‌آپی جدید شود. شما می‌توانید فرایند رسیدن به رشد را نوعی  سیر تکامل در نظر بگیرید. وقتی رشد استارتاپ خود را با برنامۀ اولیه شروع  و در صورت لزوم آن را اصلاح می‌کنید تا مثلاً به رشد هفتگی ۱۰درصد برسید، در نهایت به استارتاپی کاملاً متفاوت با آنچه شروع کردید، مواجه می‌شوید.

ارزش و اهمیت استارتاپ موفق در جوامع کارآفرینی

استارتاپ‌هایی که نرخ رشد چشمگیری دارند و می‌توانند نرخ رشد خود را افزایش دهند، بسیار ارزشمند هستند. زیرا وقتی نرخ رشد و موفقیت استارتاپی زیاد باشد، افراد بی‌شماری تمایل دارند که با آنان فعالیت کنند. البته توجه داشته باشید که این ارزیابی باید بر اساس میانگین نتایج باشد.

پیداکردن چیزی که به‌طور مداوم چندین درصد در هفته رشد می‌کند سخت است، اما اگر این کار را انجام دهید ممکن است به رشد تصاعدی برسید. اگر هر هفته برنامه‌ریزی کنید متوجه می‌شوید که چگونه تصاعدی رشد می‌کنید.

شرکتی که هر هفته یک درصد رشد می‌کند، 1.7 برابر در سال رشد می‌کند؛ درحالی‌که شرکتی که در هفته ۵درصد رشد می‌کند، 12.6 برابر رشد می‌کند. شرکتی که ماهانه هزار دلار درآمد دارد و یک درصد در هفته رشد می‌کند، پس از چهار سال بعد ۷ هزار ۹۰۰دلار در ماه رشد خواهد داشت. استارتاپی هم که در هفته ۵درصد رشد می‌کند، تا چهار سال آینده ۲۵میلیون دلار در ماه درآمد خواهد داشت.

تغییرات کوچک در نرخ رشد نتایج کیفی متفاوتی را ایجاد می‌کند. به همین دلیل است که یک کلمه جداگانه برای استارت‌آپ‌ها وجود دارد و چرا استارتاپ‌ها کارهایی را انجام می‌دهند که شرکت‌های معمولی انجام نمی‌دهند، مانند افزایش درآمد و خرید و به طرز عجیبی، دلیل شکست مکرر آن‌ها نیز همین است.

استارت‌آپ‌های موفق بسیار ارزش‌آفرین هستند. اگر استارت‌آپ موفقی بتواند صد میلیون دلار کسب درآمد کند، حتی اگر نرخ رشد آن فقط یک درصد باشد، ارزش مورد انتظار برای راه‌اندازی آن یک‌میلیون دلار خواهد بود و احتمال موفقیت بنیان‌گذاران آن‌که در مقیاس‌پذیر کردن آن مصمم هستند، به‌طور چشمگیری بیش از یک درصد است. برای مثال این درصد برای بیل گیتس ۲۰ یا حتی ۵۰درصد است. بنابراین تعجب‌آور نیست که خیلی‌ها بخواهند از آن الگو بگیرند.

چرا صاحبان استارتاپ‌ها به پول سرمایه‌گذاران خطرپذیر نیاز دارند؟

پیش از پاسخ به این پرسش، بهتر است بدانیم چرا سرمایه‌گذاران به استارت‌آپ‌ها بسیار علاقه‌مندند؟

هر سرمایه‌گذاری، استارتاپ مدنظر خود را از نسبت بازده به ریسک می‌سنجند. اگر استارت‌آپ‌ها این آزمون را با موفقیت پشت‌سر بگذارند، احتمال سرمایه‌گذاری بر آنان زیاد می‌شود. اما این تنها دلیل علاقۀ سرمایه‌گذاران بر استارت‌آپ‌ها نیست. حتی اگر کسب‌وکاری معمولی و با نرخ رشد کم باشد ولی نسبت بازده به ریسک مطلوبی داشته باشند، باز هم مناسب سرمایه‌گذاری‌اند‌. اما چرا سرمایه‌‌گذاران خطرپذیر (Venture Capital) فقط به شرکت‌هایی با رشد زیاد علاقه‌مندند؟ دلیل آن این است که آن‌ها با بازگرداندن سرمایه خود، در حالت ایدئال پس از عرضه اولیه عمومی (IPO) یا ناموفقیت، پول دریافت می‌کنند.

راه دیگر برای کسب بازده از یک سرمایه‌گذاری در قالب سود سهام است. چرا یک صنعت VC موازی وجود ندارد که درازای دریافت درصدی از سود آن‌ها در شرکت‌های معمولی سرمایه‌گذاری کند؟ زیرا برای افرادی که یک شرکت خصوصی را کنترل می‌کنند بسیار آسان است که درآمدهای آن را به سمت خود قیف کنند (مثلاً با خرید قطعات گران‌قیمت از تأمین‌کننده‌ای که کنترل می‌کنند) درحالی‌که به نظر می‌رسد شرکت سود کمی دارد.

دلیل اینکه سرمایه‌گذاران خطرپذیر دوست دارند بر استارتاپ‌ها سرمایه‌گذاری کنند، صرفاً بازدهی آن‌ها نیست، بلکه به این دلیل است که نظارت بر چنین سرمایه‌گذاری‌هایی بسیار آسان است.

 از طرفی رشد، عاملی است که در همۀ جنبه‌های کسب‌وکارها تأثیرگذار است. دلیل اصلی تمرکز استارتاپ‌ها به فناوری متمرکز رشد است. رشد همچنین دلیلی منطقی برای بسیاری از بنیان‌گذارانی است که تلاش می‌کنند تا استارتاپی را راه‌اندازی کنند. بنابراین، این موضوع، حتی برای شرکت‌های موفقی که به سوددهی می‌رسند، جذابیت دارد. زیرا با کمک و سرمایۀ سرمایه‌گذاران، می‌توانند سرعت رشد خود را افزایش دهند.

دوباره محدودیت بین ایده‌های خوب و رشد در هر دو معیار صدق می‌کند.تقریباً هر شرکتی برای شروع به مقداری سرمایه نیاز دارد. اما استارت‌آپ‌ها اغلب حتی زمانی که سودآور هستند یا می‌توانند سودآور باشند، پول جمع می‌کنند. شاید احمقانه به نظر برسد که بخواهید سهام یک شرکت سودآور را به قیمتی کمتر از آنچه فکر می‌کنید ارزش دارد بفروشید. بیشتر استارت‌آپ‌های موفق به جمع‌آوری کمک مالی چنین نگاهی دارند. درست است که می‌توانند شرکت را با درآمدهای خود رشد دهند، اما پول اضافی و کمک سرمایه‌گذاران خطرپذیر به آن‌ها امکان می‌دهد سریعتر رشد کنند. جمع‌آوری سرمایه موجب می‌شود نرخ رشد خود را افزایش دهید.

پول برای رشد سریع‌تر از همیشه در اختیار موفق‌ترین استارت‌آپ‌هاست. تقریباً همۀ استارت‌آپ‌های موفق پیشنهادهای خرید نیز دریافت می‌کنند. به نظر شما چرا؟ چه چیزی در استارتاپ ها باعث می‌شود که شرکت‌های دیگر به خرید آن‌ها تمایل داشته باشند؟ بی‌شک ارزش رشد آن‎‌هاست.

اما خریدارها دلیل دیگری برای خرید استارت‌آپ دارند. شرکت در حال رشد نه‌تنها ارزشمند، بلکه خطرناک است. اگر به گسترش فعالیت خود ادامه دهند، ممکن است به قلمروی عملکرد خود شرکت نیز احاطه یابند. بیشتر خریداران محصول همواره نوعی ترس و نگرانی دارند. حتی اگر خریداری توسط خود استارت‌آپ تهدید نشود، ممکن است از فکر اینکه یک رقیب می‌تواند با آن انجام دهد، نگران شود و ازآنجایی‌که استارت‌آپ‌ها از این نظر ارزش دو چندانی برای خریدارها دارند، خریدارها اغلب بیشتر از سرمایه‌گذاران عادی پرداخت می‌کنند.

 بالاخره مفهوم استارتاپ چیست؟

ترکیب بنیانگذاران، سرمایه‌گذاران و خریداران اکوسیستم استارتاپی را تشکیل می‌دهد. اما اگر می‌خواهید مفهوم استارتاپ ها را درک کنید، باید مفهوم رشد را درک کنید. رشد همه‌چیز را در این دنیا هدایت می‌کند. رشد دلیل روی‌آوری استارتاپ‌ها به فناوری است. زیرا  برای شرکت‌هایی که به‌سرعت در حال رشد هستند ایده‌هایی بسیار نادری وجود دارد که بهترین راهکار برای یافتن آن‌، تحولاتی است که اخیراً با تغییر اجراشدنی هستند و فناوری بهترین منبع تغییر سریع است.

اگر می‌خواهید در حوزه‌ای موفق شوید، باید نیروهای محرک آن را درک کنید. درک رشد چیزی است که برای راه‌اندازی یک استارتاپ به آن نیاز دارید. کاری که شما باید هنگام راه‌اندازی یک استارت‌آپ انجام دهید، متعهدشدن به ارائه راهکار متفاوت از کسب‌وکارهای معمولی است. شما متعهد به جست‌وجوی یکی از ایده‌های نابی هستید که باعث رشد سریع می‌شود. ازآنجایی‌که این ایده‌ها بسیار ارزشمند هستند، یافتن یکی از آن‌ها سخت است. استارتاپ، تجسم اکتشافات شما تاکنون است. بنابراین، راه‌اندازی یک استارت‌آپ بسیار شبیه تصمیم‌گیری دانشمندان محقق است که متعهد به حل مشکل خاصی نیستید. شما مطمئن نیستید که کدام مشکلات رفع‌شدنی هستند. اما باوجوداین، متعهد می‌شوید که چیزی را کشف کنید که قبلاً کسی آن را نمی‌دانسته است. بنیانگذار استارت‌آپ‌، دانشمند تحقیقات اقتصادی است. بیشتر آن‌ها چیز درخور توجهی کشف نمی‌کنند، اما نسبیت را کشف می‌کنند.

پست های مرتبط